آفتاب کرامت ...
ارسال شده توسط خادم الشهدا در 89/9/30:: 10:19 عصرامام آفتاب کرامتی است که خود را از ویرانه ها نیز دریغ نمی کند.(1)
اگر هنوز انسانیت در تو نمرده باشد ویرانه وجودت از انوار نورانی وجود امام بی نصیب نخواهد بود.
مگر نبود «زهیر بن قَین بَجلی» که امام، خود برایش دعوتنامه می فرستد!
برای کسی که از همسایگی خیمه اش با خیمه امام برحذر بود و حتی درخواست پیک امام را نیز با اکراه و تنها به درخواست همسرش می پذیرد.
مگر نبود «حر بن یزید ریاحی» که ره را بر امام خوبی ها می بندد و حتی اجازه بازگشت به امام نمی دهد. کسی که سال ها در دربار حاکمان ظلم و جور خدمت کرده و از سفره آنان خورده است!
اما زمانیکه خراب آباد وجودش با شمس وجود امام عشق تلاقی می کند، دلش به روشنای هدایتی وجود امام جان می گیرد ...
اما نه!
هستند مردمانی که آنقدر خانه دلشان ویران شده است که ...
چگونه می توان باور کرد که سپاهیان حُر پشت سر امام نماز بخوانند و ساعاتی بعد با ایشان بجنگند!!!
این تناقض چگونه قابل جمع است؟! اگر او را امام خویش در اقتدا پذیرفته اند پس این تیغ کشیدن بر روی امام چیست؟!
اگر او را خارجی می دانستند پس این نماز خواندن با امام و اقتدای آنها به یک خارجی چه معنایی دارد؟!
چگونه می توان دنائت شامیان و کوفیان را با واژه انسانیت جمع کرد درحالیکه بر روی فرزند نواده پیامبر خویش شمشیر می کشند،
بر سر پیک امام عشق که تا چندی پیش دست در دست وی با امام بیعت می کردند، آتش می ریزند،
طفلی شش ماهه را از خون خویش سیراب می نمایند،
دستان کودکی خردسال را تنها به جرم دفاع از عموی خویش می بُرند و در خونش می غلتانند،
گوشوار از گوش کدوکی سه ساله می کشند،
اسرایی را که از اهل بیت پیامبرشان می باشند در کنار خرابه ای بی طعام و سرپناه و سایبان رها می سازند و به خاطر بلایی که بر سرشان آورده اند، آنان را به سخره می گیرند،
و هر آنچه می کنند که هیچیک را نشانی از انسانیت نیست!
گویا جاهلیتی که سال ها در دل مخفی می داشتند در این زمانه ظلم و جور اجازه ظهور یافته است ...
این تناقض ها چگونه با انسانیت قابل جمع است؟!
نه!
نمی توان باور کرد که انسانیت در آنها زنده باشد و اینچنین کنند که ...
چه بر سر این نامردمان مردم نما آمده که هنوز به نیم قرنی از وفات پیامبرشان نرسیده، نه تنها ا ایمان دور می افتند و آن را چون پوستینی وارونه آن هم به تاویل خود می پوشند، بلکه انسانیت نیز برای آنها واژه ای غریب و نامانوس می نمایاند ...
دزدان ما را به زنگوله ای سرگرم کرده اند و کاش پیش از آنکه خانه مان غارت شود، از غفلت به در آییم.(2)
-----------------------
(1) و (2) : به قلم سید شهیدان اهل قلم
پ.ن : امروز دیر رسید اما رسید ... شکر خدا ...
پ.ن : سلام بر بدن های برهنه افتاده در بیابان های سوزان ...